سر خلا باسن لخت
آفتوبه
Wednesday, February 13, 2008
در جمعی نشسته بودیم که خانمی از دوستان با وجناب و تیپیک روشنفکر کافه نشین اومد نشست کنارمون. با توجه به سبقه ضد ناسیونالیستی که ازم سراغ داشت، یه دفعه ابراز کرد که یه جورایی ناسوالیسم رو نمی تونه رد کنه؛ نشون به اون نشون که وقتی خبر تجارت دخترای ایرانی به دبی برای خودفروشی رو می شنوه، یه جورایی رگ گردنه می زنه بالا. این رو گفت و نگاه پیروزمندانه اش رو دوخت به ما. یادش نبود یکی دیگه از بچه های اون جمع از جنده های چینی و اخلاقاشون کلی برامون تعریف کرده بود(که خُب طبعا باهاشون خوابیده بود. یحتمل غیر مستقیم به اتکای ارزش بالاتر پولمون و منابع نفتی) و رگ گردن خانم نزده بود بالا. به این هم فک نکرده بود که فقط وقتی هموطن فروشنده است رگ گردن می زنه بالا و به هموطن خریدار هم فک کرده؟ این رو هم نمی دونست که اگه قرار به رگ گردن باشه رگ گردن شخص من همونقد واسه دختربچه تایلندی ای که برای سکس به اسکاندیناوی قاچاق می شه، ورمی قلمبه که برای هموطن روسپی در دبی. به علاوه از این هم بی خبر بود که اگرم بخواد حوزه تاثیرگذاری رگ گردن ورقلمبیده رو لحاظ کنه، به نظر من اون رفیق مشترکمون برای هردومون از توریست حوزه خلیج در دسترس تره و لااقل می تونیم با اون همه کنجکاوی به خاطراتش گوش ندیم و در نهایت دست کم از نگاه پر اشمئزاز خودمون محرومش نکنیم.