فک کن تو یه جمع نشستی و یه هو یکی بدون پرس و جو درباره رضایت دیگران بزنه زیر آواز. حالا نخون کی بخون. بعد یه مدت کار از مماشات با شرایط بگذره وگوشاتو بگیری و سعی کنی خودت رو با فرو کردن سرت تو کتابت مشغول کنی. در این هیر و ویر نگاهت با یه نگاه تلاقی کنه که اونم به نظر مثل تو شاکی بزنه و با دیدن این نگاه همراه دل گرم بشی. بعد صاحب نگاه که از قضا آشنا هم باشه، بیاد طرفت و بگه :"اگه باکونین اینجا بود چی کار می کرد؟". کاش اون لحظه انقد گیج نشده بودم که می تونستم بگم:" اولین کاری که می کرد هرچی آدم شو آفِ رو می بست به فحشهای آب نکشیده...". البته اینکارم نباید می کردم. اصلا اون شرایط گه چه ربطی به باکونین و امثالهم داره جز دار دار کردن اینکه می شناسیش؟ و اگه منم از همون ادبیات استفاده می کردم، می رفتن تو همون جریان شو آفیسم... امابه هر حال تنها کاری که ازم بر اومد این بود که مات و مبهوت از عمق فاجعه نگاش کنم
پ ن: شوآف(یه چی تو مایه های متظاهر خودمون) های عزیز لطفا حیا کنین