فعلا که به این راه حل رسیدم که برای خالی نبودن عریضه یه بابایی رو دورادور دوست داشته باشم و با خیال و طبعا جلق زدن باهاش، زندگی جنسیم رو بدون دردسر وجدان بازی و ترس همیشگی از عدم شناخت از تاثیراتی که هر حرکتت تو ذهن یه آدم دیگه می تونه بذاره و... پُر کنم. خوشبختانه به آدم سکسی وخواستنی سراغ دارم که به دلیل شرایط بیرونی هم که شده(دانشجو بودنش در یه شهر دیگه) نمی تونم باهاش رابطه داشته باشم.
پ ن: بعد عمری معره کیری دیگه انقد منطقی شدم که بدونم نمی شه تو اینجا باشی و پارتنرت یه جای دیگه
پ ن2: بقول آقامون مارکس تاریخ دو بار تکرار می شه. یه بار زمانی که تازه بالغ بودم و یه دلیل ناتوانی در جلب جنس دیگه راهی جز این تریپ دورادور دوس داشتن نداشتم، بطور تراژدی و این روزا همون تریپ باز هم البته بالاجبار اما اینبار بطور کمدی...
پ. ن:این حرفات تو این وبلاگ خیلی تو ذهن من تاثیرات ناجوری گذاشته. ببندش!
هه هه