امروز به شدت افسرده بودم. در این شرایط هیچی بهتر از ارتباط با یه داف و در صورت امکان سکس مبسوط نیست. گفتم زنگ بزنم با یکی که باش رابطه دارم قرار بذارم و برم پیشش. یه لحظه از خودم بدم اومد. مگه طرف دیازپام با فلوکسیتیه؟ خلاصه با انزجار از نگاه شی محورم قرار گذاشتن رو گذاشتم واسه یه موقعی که مشکل جانبی نداشته باشم. بعد کمی با خودم فکر کردم. یکی از بزرگترین مزایای رابطه جنسی (منظورم فقط سکس نیست بلکه رابطه بر اساس سکس و فرای رفاقته) داشتن همین چیزاست دیگه. و برای هزارمین بار به این نتیجه رسیدم که برای آدمی مثل من که هم از مواهب رابطه نمی تونه استفاده کنه هم دردسراش شاملش می شه(مثل احساس مسولیت شدید برای نقش آرام بخش بودن در شرایط مشابه)، بهتره تنهای بمونه.
یکی از سکسی ترین سکسا برای من وقتاییه که میدونم از نظر روحی بهش نیاز داره نه فقط جسمی
واقعا فکر کردن بهش هم تحریکم میکنه
و اینجوری منم حس میکنم گاهی این حقو دارم و خیلی خوبه این موضوع