مثل آب خوردن بچه مردم رو زیر شکنجه کشتن. کثافت کاریشون وقتی بیشتر دلت رو به هم می زنه که بدونی رو جسدش بتون ریختن که نشه واسه دیدن آثار شکنجه نبش قبرش کرد. یکی از دوستان به این نکته جالب اشاره می کرد که "بدبختی اینجاست که احتمالا از دستشون در رفته و از پیش قصد کشتن طرف رو نداشتن". راس می گه. باز اگه آدم رو با قصد قبلی بکشن جون فدای عقیده شده. اما وقتی سهوی بمیری جونت فدای ناشیگری بازجوی احمق شده...
به هر حال اینکه هیچ ایده ای درست درمونی برای مقابله به مثل به ذهنم نمی رسه به شدت آزارم می ده. البته چرا یه ایده به ذهنم می رسه بطور کلی:
یه گروه درست کنیم به اسم ققنوس. به تعداد اعضا کپسول سیانور جمع کنیم بندازیم گوشه لپامون و بریم جلوی مجلسی جایی لخت و اور تجمع کنیم. تا پلیسا ریختن برای زدن و گرفتن، یه گاز از کپسول عزیز و موندن صدها جسد رو دستای کثیفشون.
پ ن: دلم خوشه ها... ققنوس! یه چی شد تو مایه های قول بهشت به انتحاری های القاعده. به هر حال هرکی به یه چیزی دلش خوشه؛ منم به برخاستن دیگرانی برای آزادی از خاکسترم...
اگه رییسش تو باشی !
اگه رییسش تو باشی !