یکی از دستاویزهای نوینی که برای سرکوب هوموسکشوالیتی پیدا کردن یه سری تئوری های روانشناسیه که می گن این مساله ریشه ژنتیکی نداره و منتج از شرایط بیرونی و تربیته. پس می شه به عنوان یه معضل باهاش برخورد و اصلاحش کرد. سوال اساسی من اینجا است که با فرض درست بودن این استدلال، بطور مشابه هتروسکشوالیتی هم می شه حاصل تربیت و شرایط بیرون. چرا باید به پیش فرض پنهان ایدئولوژیک تن بدیم که این بهتر از اونه؟ چرا اصلا برای ایجاد تعادل و جلوگیری از رشد جمعیت سعی نکنیم نسبت 10% هوموسکشوالهای فعلی رو تا چهل پنجاه درصد افزایش بدیم؟ البته من شخصا در این زمینه بر اساس تقدس فردیت موافق عدم دخالت در هر آنچه هست ام؛ حال هر ریشه ای می خواد داشته باشه.