فک کن از سال 59 رفتی جنگ. همون سال اول ترکش خوردی برگشتی بیمارستان. به محض خوب شدن دوباره رفتی جبهه ایندفعه شیمیایی شدی برگشتی. بازم به محض اینکه تونستی رو پاهات بند شی رفتی و ایندفعه یه پاتم از دست دادی و بالاخره سال 67 با 60% جانبازی راهیت کردن خونه. حالا یکی جلوت نشسته می گه وقتی تو داشتی با این نیت(به درست و غلط بودنش کاری ندارم) که مردم کوچه خیابون امروزه روز راحت بتونن تو مملکت خودشون بگردن و به زنان کوچه خیابون شهرت تجاوز نشه، از جون و تنت مایه می ذاشتی، یه عده تو بازی قدرتشون حکم اعدام ده ها هزار از بهترین جوونای این وطن رو می دادن، به دخترای باکره برای فرستادنشون به جهنم تجاوز می کردن(البته این نیت ظاهری و نیت واقعی همون ایجاد ارعاب برای نهادینه کردن قدرت سرکوبگرشون بود)، اون هم به بهانه جنگی که برای تثبیت قدرتشون با خرج کردن از نیت به تعریف خودت خیر امثال تو کشش می دادن...
منم فک می کنم همون کاری رو می کردم که جانبازی که تو بیمارستان بام تو یه اتاق بستری بود، می کردم: اینها دروغه و توطئه دشمنه