در وبلاگ 360 یکی از دوستان در نت به
این هایکو به قول خودش دوزاری برخوردم که زیر دوش آب آنرا سروده. بد ندیدم با الگو قرار دادن برادر شاملو تفسیری به دمبش بچسبانم. این خود هایکو ودرفشانی سیفون ناهارلو در انتها:
قطر اندامت
و تنها گاهی انحنا،
و
معجونی از آواها
چلپ چلپ،
شلپ شلپ،
اوممممممم!
و نگاه هوسناکت براو
درد دارد... آه!
در سرزمین خشک و بیابانی و در فرهنگ عرفانی-شرقی حاکم بر ذهن شاعر صدای آب آواز هوسناکی است. پس شاعر از خود بی خود شده یه سماء و در نهایت خود ارضایی می پردازد. و محصول لزج خود ارضاییش را بصورت معجونی حیات بخش-چنان که هست- می بیند. آرنولد(طبعا منظور اون آرنولد با کلاس فرانسویه است؛ نه غول بیابونی خوار شکست ناپذیره هالیوودی!):"شعر تنها کلامی انسانی است؛ اما این چگونه کلامی است؟"
بگو ببینم تو جهنم هم می شه کاری کرد؟