سر خلا باسن لخت
آفتوبه
Thursday, June 28, 2007
دیشب شلوغ شده انگار. من که اصلا برام جالب نبود؛ به­خاطر موضوع شلوغی. عین 30 سال پیش فقط وقتی صحبت رزق­ و ­روزی پیش کشیده شد، خون مردم به جوش اومد. نه وقتی که یکی سالها تو زندون بود تا فراموش شه؛ نه وقتی که یه نوجوون رو اعدام می­کردن؛ نه وقتی که به خاطر حجاب می­زدن تو صورت یکی دیگه؛ نه وقتی... مرده­شور این معاش رو ببرن؛ ما آدم نمی­شیم.
پ ن: خسففبابم اگه تا آخرین قطره سهمیه ام رو استفاده نکنم. شده بنزین می­زنم می­ریزم تو جوب!
پ ن2: می­دونم می­دونم من یه آدم سیرم که درد گشنگی رو یه بارم تو زندگی ام نکشیده­ام. اما یه آدم سیر هم مثل یه آدم گشنه حق نظر داره و حق داره از موضوعی متنفر باشه؛ به شدت هم متنفر باشه.
4 Comments:
Blogger papillon said...
كاش مي شد كاري در اين باره كرد...مشكل كجاست؟

Anonymous Anonymous said...
webloge jalebi dari, agar eshkali nadare man mikham addesh konam.

Anonymous Anonymous said...
مرفه بی درد بودن چه حسی داره ؟ :)

Anonymous Anonymous said...
گاهی مجبوریم به هدف فکرکنیم و از وسیله بگذریم....همین امشب وبلاگت رو پیدا کردم.کم کم دارم آرشیوت رو می خونم!