عشق زمینی همیشه فتح البابی بوده برای ظهور یه مبارز. به نظر من دلیل این مساله اینه که عشق به تو یاد میده که درد دیگران میتونه درد تو باشه و این میتونه بسط پیدا کنه تا درد قومی بشه دردت. به علاوه عشق تورو با این مفهوم آشنا می کنه که گاهی تصویر در ذهن آدمهای دیگه میتونه از جون(خود وجود) ارزشمند تر باشه و کلاً این "استحاله وجود در ذهن"ی که از عناصر اصلی عشقه، از پشت گرمیهای یه مبارز برای پافشاری روی عقیدهاش تا حد مرگه.
پ ن: منظورم از یاد دادن یه پروسه آموزشی خودآگاه نیست. بلکه دگم های ذهنت درباره درد(که قبلا اونو فقط محدود به خودت و بدن می دونستی) و ارزش(که قبلا برات فقط در امتداد وجود و سعادت خودت تعریف می شد) با عشق نقض میشن و آماده پذیرش تعریفهایی نوین و فراتر از حیوانیتت می شی.