سر خلا باسن لخت
آفتوبه
Sunday, June 17, 2007
می خوام یه پارادوکس ذهنی-جنسی رو باز کنم: از طرفی تحت هر شرایطی از تحمیل بدنم به طرف مقابل احراز می کنم. مثلا وقتی با طرفم دچار مشکل می شم، اصلا به خودم اجازه نمی دم دستشو بگیرم یا حتی زیاد بهش زل بزنم. اغلب اینجور عکس العملها بسیار کارسازه؛ چون دخترها اکثرا به دلیل خود اُبژه بینی ناخودآگاه با تحمیل بدنی نرم می شن. اما حالم ازتصور استفاده از این نقطه ضعف حالم بد می شه؛ چون در این صورت کلیشه های تحمیلی به جنست طرف مقابلم رو –چیزی که حتی دیدنش هم دردناکه - به رسمیت شناختم*. از طرف دیگه به طرف مقابل حق می دم -حالا با هر پیش فرضی و ذهنیتی(به درست و غلطی اش کاری ندارم) که داره- از وجود علاقه من مطمئن بشه. با پیش ذهنیت دخترا وقتی تو بهشون نزدیک نمی شی مُهر تایید می زنی بر عدم علاقه ات به اونا؛ که در شرایط بحرانی رابطه به راحتی توجیه منطقی اش رو هم پیدا می کنه. حتی اگه بخوان اینجوری فک نکنن، نمی تونن؛ چون مساله "علاقه یا بی مهری تشدید شونده از دو طرف"(همان پروسه ای که می تواند عشق یا تنفر یک طرفه را دو سویه کنه) تنها از آنچه در ناخودآگاه می گذره تغذیه می کنه؛ نه خودآگاه...
*: در این قسمت از متن و کل تفکرات من خود سوژه بینی ناخودآگاه به چشم می آد. اعتراف می کنم که دچار این دردم...
3 Comments:
Anonymous Anonymous said...
تا حالا دوست داشتی به یه دختر تجاوز کنی؟

Anonymous Anonymous said...
تصویری که من از تجاوز در ذهن دارم شاید چیز متفاوتی باشه، اما به هر حال من نگفتم که الان دوست داشتی تجاوز کنی ، از یه رویا حرف زدم که ممکنه یه وقتی و یا شاید حتا توی ذهنت شکل گرفته باشه، به هر حال دوست نداشتم حس بدی بهت دست بده عزیزم، آدمی هستی که فانتزی سکسی خوبی داری البته اگه این حرف توهین به حساب نیاد، به هر حال مطمئنم دخترهائی که باهات بودن بعضی مواقع از متفاوت بودن تو شگفت زده شدن

به عنوان یه دختر دوست داشتم نظرتو بدونم

بای

Blogger پوریا said...
من یکی مخم به ریپ زدن افتاد...