زنان و مردان جوانی که هرکدام بسته دل خانواده ای بوده و فضایی از قلب تعداد زیادی از اعضای خانواده و بستگانشان را با خاطرات و تصاویرشان اشغال کرده بودند؛ نبودشان خلایی بود که سالها با پوشال امید آنرا پر می کردند. راهی دیگری نبود؛ زمان باید می گذشت و تو زهر هرروزه را جز با امید آینده و تصویر بازگشتشان تاب نمی آوردی. در طی سالها(7 8 سال از 59-60 الی 67) تپاندن خیالات، حجم فضای مزبور به شدت گشاد شده بود. خیالاتی که بر اساس تصمیم یک نفر در عرض چند روز، به ناگاه واحی شد و او مفهوم امید را واداشت تا ذات پوشالین بگیرد. پس فضاهای پر شده از امید و خیال، ناگهان تهی شد و قلب باقی ماند و خلایی به شدت حجیم؛ حجمی که خلای دردناکش هیچگاه پر نشد و نمی شود. در پایان اینکه دستت به هیچ جا بند نبود و همه چیز مطلق بر اساس اراده آن تجلی قدرت تعیین می شد، تو را شکست. سست بودن ات را بر اساس بدویت به صورتت تف کرد و انسانیت را یک شبه کشت. هم حیات را تحقیر کرد هم ذهنهایی را که اعتماد به اصالت آن در طی سالها با تصاویر و خاطره ها شکل گرفته بودند. او فقط چندین هزار نفر را نکشت؛ بلکه حق حیات حق دوست داشتن و حق دل بستن را مسموم کرد و به سُخره گرفت. حالا آقای خاتمی و تخم و ترکه آن دیو و امثالهم در سالمرگش بیایند از گفتمان مدار بودن یا ضد خشونت بودن اش سخنرانی ها برپا کنند. بیایند درباره رفتار گوگوری مگوری اش نسبت به حجاب نوه های خود سخنرانی کنند؛ درباره اینکه گونه چپ نوه اش را می بوسید یا گونه راستش را، جدل کنند؛ درباره اینکه کسی متولی او نیست و او متعلق به همه است مقاله بنویسند و در لفافه سر حق موروثی تولی اشان چک و چانه بزنند. تا این هم باشد سند دیگری بر اصالت نادیده انگاری این قوم بر مصیبت بی پایان غیر خودشان و سند دیگری بر تحقیر این قوم نسبت به اصالت حیات بشر، امید و دلبستگی...
پ ن: آقاییون من یکی که هیچ ادعایی نسبت به این عفریت ندارم و حاضرم تن به هر کاری بدم که این عفریت به من هیچ نوع بستگی ای نداشته باشد فکر کنم بسیاری از دیگران هم همینطور. مال خودتان یا هرکس دیگری که طالب آن است. برای احقاق حقوق ما لطفا کاری نکنید. ممنون.
پ ن2: بد نیست به خاطرات رفسنجانی هم اشاره شود که با افتخار در آن گفته که من کسی بودم که تاکید داشتم "اینکار(اعدامها) باید انجام شود". چگونگی کنار آمدن این تحقیر کنندگان حیات با خودشان امری است شگفت انگیز...