من نمی دونم چرا دوستانی که نظریات زیبایی شناسی بسیار پیچیده ای دارن تا حدی که استادانه در تفصیر زیبایی آثار نقاشان امپرسیونیست داد سخن می دن، وقتی به مساله پارتنر می رسن اسیر کلیشه های عمومی هم جنساشون می شن و کسی به نظرشون زیبا می آد که هرچه بیشتر با کلیشه باربی و فشن بخونه. در حالی که زیبایی عمیقتر و به نظر من جذاب تر همونجور که در آثار غیر رئالیستیک در ارتباط با روحه، در نگاه به پارتنر هم بهتره مثل نقاشی با موجودی برخورد کنی صد البته دارای ظاهر ولی از اون مهمتر شامل روح متبلور در ظاهر. منظورم اصلا این نیست که زشتی رو به زور روشنفکری زیبا ببینی؛ مگه کسی کارای ون گوگ رو زشت می دونه؟ منظورم اینه که با توجه به نگاه عمیقی که به نقاشی می کنن، یه کمی ژرف نگری در این یکی بد نیست.
تبلور و ظاهر و ونگوک یعنی چی؟
چرا انقدر پیچیده اش می کنی؟