در محضر کشیش
او مرا دوست ندارد. بطور دقیق تر او اصلا مرا نمیبیند که بخواهد دوست داشته باشد یا نداشته باشد. اوایل به آن مرد دیگری حسودی میکردم که ورد زبانش بود و ناتوانیش در کندن از او را دلیل اعظم ناکامی من در رسیدن به اش میدانستم. میگفت چیزهایی هست که فقط به او میتواند درباره شان اعتماد کند. خواسته هایی که فقط او میتواند تامین شان کند. میگفت با او تجاربی داشته که باعث شده روح و جانشان در هم تنیده شود و سرنوشت محتومش شده. و رنج دست های سیمانی من و روح نوازش طلب او به گاز زدن زمین سوقم میداد. القصه گذشت و گذشت و استخوانی لای این زخم ماند تا روزی که فهمیدم او نه تنها مرا نمیبیند، رقیبم را هم نمیبیند. او کور است: معشوقه اصلی اش همان افریته افیون هزارسر لعنتی است که رقابت با اقتدارش دور باطلی مینماید عبث. من پیشتر تجربه جنگ با این افریته را داشته ام. نتیجه باخت است حتی اگر ببری. تنها راه سرسپردگی است و پذیرش درجه دو بودن نسبت به آن عروس هزارداماد مواد مخدر/محرک، شاید که در حاشیه چیزی هم به تو بماسد. آری اینجا من شوالیه سپر انداخته تن به زخم مهلک شکست میدهم. تو هیچوقت مال من نخواهی شد. مال او هم نیستی و نخواهی شد. فقط او شعور فهمیدنش را ؛ خیال میکند با همپالگی و جور کردن خواسته ات تو را بدست میاورد. شاید هم اصلا خودش اهل عمل بوده و تو را هم به همین آلود تا برایش بمانی. برای همیشه. اما مار در آستین خود پروراند: مردانگی مقتدر داستان آن فاسق قدرقدرت بی شکست است. آن قاهر عظمی که حتی در رختخواب وقت ارگاسمش هم اورا از تو میرباید.
بعدم آقا لطفن اون جاهايي كه كسره لازم ه، كسره بذار. يا در استفاده از علائم نگارشي خسّت نورز. انگار حين گريه نوشته اي متنو. :-)
خب مهم نيس فتحه و كسره تو اين شرايط.
ولي حالا كلن قاعده اين ه كه كسره ي اضافه نبايد حذف شه چون واج محسوب ميشه و خودش حكم يه كلمه رو داره. البته خود اساتيدش م برنمي تابن اين قاعده رو. مثلن درستش اين ه كه بنويسي: منِ شواليه سپرانداخته، تن به زخمِ شكست مي دهم. يا: روحِ نوازش طلبِ او.
مهم نيس البته. هيچ كدوم باعث كج فهمي نميشن. نهايت بايد دوبار متنو خوند.