چیستی عکس
عکسسازی یا عکاسی
چه چیزی عکاسی نیست؟ من موافق دستهبندی هر فعالیت ثبت بصریای با دوربین تحت لوای عکاسی نیستم. واضح است که با دوربین خیلی کارها میتوان صورت داد. و چه بسیار فعالیتهایی دیگری که اگر بخواهی خوب انجامشان دهی باید ذوقی هم بکار ببری. اما ذوق را وقتی در خدمت بزک دوزک کردن کارکرد باشد، نمیتوان هنر از نوع هنرهای زیبایاش خواند. مثل طراحی صنعتی یا معماری. البته که من مخالفتی با هنر دانستن اینها به معنای عامتر مفهوم هنر ندارم. اما ترجیح میدهم در مفهومپردازی فعالیت عکاسی به موشکافی در آن نوع هنری بپردازم که قلب را مالامال از شعفی میکند که بر آمده از هیچ نوع فایدهمندی خاصی نمیتواند(و به تبع آن اصولا نباید) باشد. حسی درونی که هرکسی که روزی به هنرهای زیبا پرداخته، تفاوتش را با آن نوع خرج کردن ذوق کارکردگرایانهی زیباییشناختی و نوع متفاوت شعف ناشی از آن، میفهمد.
بگذارید درکل دوربین را یک وسیله بدانیم. وسیلهای که بمانند قلمو که میتواند حتی برای رنگ کردن مو از آن استفاده کرد و نتیجتا میشود کارکردهای متفاوتی را بر آن سوار کرد؛ بدیهی است همه این کاربردها نمیتواند خلق اثر هنری محسوب شود. در قدم اول دوربین میتواند وسیله کاربردی مفیدی در زمینههایی مطلقا غیر هنری باشد؛ مثل عکاسی پزشکی یا عکسهای هوایی جنگی یا... بسان همان قلمو در رنگ کردن مو یا زدن زرده تخم مرغ همزده به سطح شیرینی. اما حتی یک گام فرای این با بکار بردن ذوق بصری در امر ثبت تصاویر یا شکار لحظهها، دوربین میتواند ابزاری در خدمت هنر(به معنای عامتر و شامل نوع کاربردیاش) باشد. مثل عکاسی ژورنالیستی حرفهای از وقایع. یا انسانشناسی تصویری و ثبت مناسک بشری. یا عکاسی طبیعت. اشتباه نکنید. محصول چنین فعالیتی اگر توسط فردی مجرب صورت پذیرد، میتواند بسیار هم زیبا باشد. مثل ماشینهای طراحی شده توسط لوکربوزیه یا مبلمان طراحی شده توسط دالی. به معنای عامتر اینها هنر اند. قطعاتی هنرمندانه از اساتیدی مسلط به مفهوم زیبایی و مطلوبیت بصری. اما بر کسی پوشیده نیست اتومبیلسازی یا مبلسازی بواسطه وجود این آثار از منظر مهارت هنرمندانه تبدیل به یکی از هنرهای زیبا(هنر به معنای خاصتر و محدودتر) نشده و نخواهند شد.
من در اینطور نوشتنها و بطور کلی بواسطهی فرآیند گرفتن عکس و درگیری با امر عکاسی، بدنبال تببین این امر ام که عکاسی چطور میتواند به معنای خاص کلمه هنر باشد. هنر برای هنر؛ یا بطور مشخصتر عکاسی برای عکاسی در کانتکست حاضر؛ نه هنر در خدمت زیبا یا حرفهای و سلیقهمند جلوه دادن امری دیگر که نقش اول را از امر تصویر ناب گرفته و قبضه [نمایش مهارت] میکند. این بطور توامان زاویهای است که من بواسطه آن بطور ارادی بنا دارم به عکاسی نزدیک شوم و چالشی است که شهوت کشف و شهودم را در حد عنان اختیار از کف دادن درگیر گردابه گیجکننده خود کرده و موتور محرکه پرداختنم به این فعالیت شده.
در جهت امر خطیرِ تکوین سپهر مفهومی "عکاسی برای عکاسی"، ماموریت خود میدانم به غور و تفحص کنجکاوانه صِرف تقویت شناخت، در عین تلاش برای پَرداخت هسته مفهومی خودبنیانی برای این مهم، بپردازم: تقلا برای تبیین نوعی فعالیت عکاسانه که نشود بجای عکاسی دوم در ترکیب "عکاسی برای عکاسی"، هیچ واژه دیگری را جایگزین کرد؛ مثلا "عکاسی برای نشان دادن فجایع جنگی"؛ یا "عکاسی برای بازنمایی زیبایی های طبیعت"؛ یا "عکاسی برای ثبت یک پدیده انسانی از جنگیری گرفته تا تظاهرات انقلابی"؛ یا "عکاسی برای نمایش مفهومی برآمده شکلی از چیدمان تعمدی اشیا"؛ یا... هر چقدر هم حاصل عمل موارد مورد اشاره و امثالهم، زیبا و هنرمندانه باشد، به خاطر خارج شدن از سپهر مفهومی"عکاسی برای عکاسی" که تنها مستمسک هنر به معنای مطلق و غیرکاربردی دیدن عکاسی است، متنافر و نامربوط به دلمشغولی متعهدانه مد نظر من است. به عبارتی هر نوع دغدغهای فرای تصویر و امر دیدن در فعالیتی تحت عنوان [به زعم من] عکاسی و ماموریتی که برای خودم منظور کرده ام نامشروع است.
لازم به توضیح است اینگونه فعالیتهای با دوربین حتی میتوانند بازنماییکننده فعالیت هنری دیگری باشند؛ آن هم از نوع هنر ناب و غیر کاربردیاش(زیرشاخه دیگر از هنرهای زیبا). بطور مثال چیدمان مفهومی که پیشتر بدان اشارهای شد. به زعم من در این موارد هنر اصلی جای دیگری است و دوربین صرفا وسیلهای میشود برای ثبت آن [چیدمان]. این همان پدیدهای است که من عکسسازی خواندهاماش و تمیزش با آن تعاملی با دروبین که به زعم من(و بر اساس آنچه شرحاش رفت) میشود هنر خطاباش کرد، یا به عبارتی هنری(از نوع هنرهای زیبا و غیر کاربردی) مستقل تحت عنوان عکاسی، اغلب مشکلساز میشود. چراکه چنان فعالیتی(مثلا همان چیدمان هنری) همانطور که اشاره شد خود میتواند فعالیت هنری نابی باشد؛ بی آنکه کارکردی نیز برای آن بشود متصور بود. اما اصل هنراَش در حوزهای متفاوت که "عکاسی نیست"، یعنی چیدمان خرج شده و دوربین بیشتر به عنوان ابزاری برای ثبت آنچه بیرون اتفاق افتاده در نقش وسیلهای ظاهر شده که در موارد ایدهآل، هنرمندانه و ماهرانه بکار گرفته شده است. نشان به آن نشان که اگر دوربینی هم نبود و شما در مواجههای حضوری در مقابل همان اثر قرار میگرفتید، همان مفهوم کمابیش میتوانست به شمای مخاطب منتقل شود. هرچند منکر این نیستم که این تمیز در عمل بعضا میتواند سخت شود. چرا که محدودیتها و رجحانهای بصری ثبت دوربینی(فرای صِرف امر ماندگاری) در مواردی خود به عنوان عاملی تعیینکننده میتواند وارد شود. البته در این شرایط هم نهایتا بتوان اثر را اثری ترکیبی منظور کرد از دو هنر ناب. اما واضح است که این شامل اکثریت اینگونه آثار و چه بسا عمده شاهکارهای این حوزه(که کسی منکر اهمیت، زیبایی، هنرمندانه بودن و تاثیرگذاریشان نیست)، نمیشود.