سر خلا باسن لخت
آفتوبه
Wednesday, May 18, 2016
شکار پرتره: فرآیند مواجهه منِ عکاس با انسان-سوژه-طعمه

فتوژنیک بودن(بخش اول) 

به دلایلی که تحت تیتر "خوش‌عکسی" بدان پرداختم، خوش‌عکس معادل فارسی "فتوژنیک بودن" برای من نیست. یعنی در واقع برای گسترش توان زبانم برای توصیف تنوع وضعیت‌های حادث، ترجیح می‌دهم هم‌معنا نباشد و از ایندو کلمه‌ی متفاوت، برای تبیین دو موقعیت مختلف استفاده کنم. طبیعتا فرای خوش‌عکسی(مطروحه‌ی مشروحه)، فتوژنیک بودن از نظر من خود امری مستقلا حائز شناخت و تبیین است که بنا دارم در ادامه این مطلب وارد روند حلاجی ذهنیتم در این حیطه شوم.

سوال اصلی برای من اینجاست که چه عوامل قابل شناخت و توضیحی می‌توانند موجب شوند که یکی را فتوژنیک بدانیم. اما مقدمتا بهتر است تعبیر خود از فتوژنیک بودن را بیان کنم: به زعم من فتوژنیک کسی است که مطلوبیت عکس‌هایش نزد عموم بیشتر از مطلوبیت زیبایی‌شناسانه محضر فیزیکی‌-بصری‌اش باشد. مثلا اگر عده‌ای مشخص عکس از آنها در یک آلبوم عکس یا صفحه ایستاگرام یا آواتارهای تلگرامش را ببینند، بیشتر احتمال‌اش برود ظاهرش را بپسندند؛ یا لااقل توی ذوق‌شان نزند؛ تا اینکه حضوری با همان فرد مشخص معاشرت کرده و مواجهه مستقیمی با تبارزات ظاهری‌اش داشته باشند. البته این ویژگی از نظر من(لااقل در این مقال) بیشتر مبتنی بر مشخصه‌های محدوده صورت است؛ البته که بدن بطور کلی در اینگونه مواجهه‌های تصویری، نقش جداگانه و مستقلی دارد و به شدت می‌تواند معادلات را بر هم زند؛ اما فی‌الحال این مطلب را از چهارچوب تحلیل‌ فاکتور گرفته و صِرف صورت ادامه می‌دهم. 

این وضعیت "فتوژنیک بودن" می‌تواند یک فرد "زشت" را در عکس زیباتر از آنچه که هست(اما باز هم نه در آن حدی که "زیبا" تعبیرش می‌کنیم)، نشان دهد؛ یا می‌تواند موجبات ثبت زیباتر یک فرد به خودی خود "زیبا" را فراهم کند؛ یا بعضا در موارد نادرتری می‌تواند یک فرد زشت را حتی زیبا جلوه کند(اینجا من وارد ذات مفهوم زیبایی، که حدیث مفصلی است، نشده و میزان اقبال عمومی بر اساس یه جامعه آماری را ملاک زیبایی-زشتی چهره و میزان‌ این کیفیت بصری منظور می‌کنم). به هر میزانی این تغییر که پدیده‌ی عکس در میزان محبوبیت بصری یک چهره در طیف(یک سر طیف زشت مطلق و انتهای دیگرش زیبای مطلق)، به سمت زیبایی ایجاد می‌کند، آن چهره "فتوژنیک‌تر" تعبیر می‌شود؛ همانطور که پیش‌تر هم گفتم بنا دارم روزی روزگاری به خود مبحث زیبایی‌شناسی و آستتیکِ(باز هم تعمدی در معادل بکار نبردن این دو عبارت دارم) صورت و عکاسی پرتره وارد شوم؛ اما نه اینجا.

تعارض سه بعد(عینی)-دو بعد(ثبتی)

اما برگردیم به سوال اصلی: چرایی فتوژنیک بودن. به زعم من چند عامل را می‌توان برشمرد. اولین پدیده برآمده از یکی از مهمترین تفاوت‌های بنیادین و ساختاری آنچه که دوربین ثبت می‌کند و آنچه که چشم می‌بیند است: تفاوت تصویر دو بعدی و سه بعدی. آنچه که برداشت بصری ما از چهره‌ی یک فرد(در واقعیتِ حادث مواجهه‌ی مستقیم) را شکل می‌دهد، دیالکتیک دو تصویر دو بعدی است(هرکدام متعلق به یکی از چشم‌هایمان) که در ذهن منتج به برداشتی سه بعدی می‌شود. این پروسه ذاتا متضمن تعدادی حک و اصلاحات و تخمین‌های بصری است. همیشه این چشم به آن چشم شک خواهد داشت و نهایتا آن تصویری در فرآیند برساخته شدن تصویر سه بعدی رجحان و غلبه خواهد یافت که مطلوبیت(یا در مواردی مکروهیت بنا به میزان علاقه یا تنفرمان از سوژه که به عنوان فاکتورهای غیر بصری و ذهنی می‌توانند بطور تعیین‌کننده ای نتیجه را تحت تاثیر قرار دهند) بصری/زیبایی‌شناسانه بیشتری داشته باشد. و به وضوح این پدیده بسیاری از عدم تقارن‌ها را خودبخود روتوش کرده و حتی بعضا به کمک عُنصر خیال، از این پدیده زیبایی‌های "خاص" ثبت‌ناشدنی‌ای می‌سازد.

یک نمونه بارز(به زعم من) کمی لوچی یا انحراف چشم به داخل است. پدیده‌ای که مواجهه حضوری با آن می‌تواند بسیار تخیل‌برانگیز و جذاب باشد. اما در عکس صرفا به عنوان یک پدیده عینی به چشم می‌آید. هرچند به خاطر سابقه مواجهه بسیاری از ما با مسحورکنندگی این پدیده در معاشرت حضور(سه بعدی)، چنان شورانگیزیِ خاطره‌اش می‌تواند پررنگ باشد که امتداد آن بعضا به زیبا دیدن عکس(بواسطه همان سِبقه‌ی حک‌شده در زیبایی‌شناسی بصری‌مان)، کشیده می‌شود. اما موارد دیگر عدم تقارن مثل تفاوت دو گوش یا انحراف بینی یا تفاوت پروفیل قوس فک در دو سمت صورت و قِص علی هذه اغلب شامل این نمی‌شوند؛ و با اینکه در عمل می‌توانند تخیل بصری را در مواجهه حضوری به سمت مسحورکنندگی تحریک کنند، اما در عکس ثبت شده دو بُعدی، صرفا به شکل نمود‌ تصویری تقارن‌شکن(که ذاتا در زیبایی‌شناسی بصری سردستی مثبت نیست)، بُروز می‌کنند. در واقع آن عدم تقارن اجزای [صورتی] که در عکس عامل زشت‌نمایی است، برعکس در عالم واقع حتی می‌تواند مجذوب‌کننده باشد؛ چرا که قابلیت این را دارد که به‌جبر ذائقه بصری هم که شده، عنصر خیال و خیال‌پردازی را وارد پروسه‌ی پیچیده‌ی "دیدن" در مواجهه با واقعیت عینی کند.

ادامه دارد...