شکار پرتره: فرآیند مواجهه منِ عکاس با انسان-سوژه-طعمه
"وقتی حواست هست زیبایی؛
وقتی حواست نیست زیباتری"
همانطور که عکس شاعرانه داریم، به زعم من می توان به شعر عکاسانه هم قائل بود. شاید شعر بالا که با کمی جرح و تعدیل نقلش کردم، مصداقی برای شعر عکاسانه باشد(دقیق نمی دانم شاعرش کیست... من که در فیلم شب های روشن شنیدمش).
صرفا سبک خاصی از عکاسی چهره برای من جذاب است: شکار آن آن های منحصر بفرد از آنهایی که به مجموعه ای از حرکات، میمیک و اطوار های نشسته بر جانِ ناخودآگاه بدنی شان می شناسم شان؛ که البته به عنوان مخاطب خاص، شاید این شناخت بصری را تنها بتوانم با دیگرانی که سوژه عکاسی آشنایی مشترک مان به حساب می آید، در میان بگذارم. البته به عنوان يه تبصره، در مواردي شناخت اندك يا حتي عدم شناخت(كه ميتواند با حس قرابتي مبتني بر خيالپردازي همراه شود) نيز ميتوانند به موضوع انعكاس بصري بواسطه ثبت عكاسانه بدا شوند و نتيجه بجاي خود "اثر"ي حائز توجه از آب در بيايد.
از الزامات این سبک عکاسی برقراری [پیشینی] یا ایجاد [پسینی] شرایطی است که سوژه خودش باشد و برای دوربین ژست نگیرد. چرا که ژست جلوی دوربین حالتی مشخص و تنظیم شده از ارائه عامدانه بصری است که صرفا شاید بازنمایی کننده ی یکی از وجوه سوژه باشد. پس برای فراتر رفتن از یکی یا معدود موارد، می بایست بطور کلی فضا را برای بروز این سبک اتفاقات سهومحور محیا کرد.
البته در مواردی در زمینه سوژه خوش شانسی رخ می دهد و او ذاتا اهل ژست گرفتن برای دوربین نیست؛ مگر به اش تاکید کنی که چنین کاری بکند. بدیهی است این بی تفاوتی به حضور ناظر دوربین به دست، یکی از خصوصیات بارز سوژه های محبوب من برای عکاسی از میان آشنایانم است.
اما در باقی موارد اولین گزینه روی میز، صحبت و توضیح این مطلب است که خودش باشد. چرا که تو دنبال شکار بصری خودش هستی: به همان ارائه بصری فی البداهه(به اقتضای موقعیت های مختلف بیرونی و درون ذهنی) که می شناسی اش و ناخودآگاه و عمومی است. نه به ارائه نمایشی از پیش تنظیم شده برای ثبت که اگرچه این هم می تواند یکی از جنبه ها باشد؛ اما صرفا درصد قلیلی از تبارزات تصویری او است.
راه دوم استفاده از اصل غافلگیری است در مواردی که می بینی نمی شود(مثلا طرف مقابل تن نمی دهد به این موضوع). برای توجیه اخلاقی می توانی یک اجازه کلی بگیری که تو هر آن ممکن است عکسهایی خلق اساعه در جهت تامین هدف شکار لحظات بگیری؛ و در صورت موافقت کلی اش با حضور این پدیده، به فکر برقرار کردن استراتژی غافلگیری باشی.
یکی از عوامل مزاحم در دوربین های .D.S.L.R، نور اتوفوکوس است که توجه سوژه را به اینکه دارد مورد عکاسی واقع می شود، جلب می کند. یک راه خاموش کردن اتوفوکوس است. این مطلب در حالات دیافراگم گشوده(برای من معمولا از f/3-3.5 به پایین) با توجه به عمق فوکوس(.D.O.P) قلیل، بسیار سخت است: فوکوس دستی در این شرایط بسیار شاق، صعب و شانسی می شود. و نتیجتا ممکن است به از دست رفتن بسیاری از لحظات بابت فلو شدن عکس ها بیانجامد. البته پر واضح است این دیافراگم گشاده برای ثبت جزئیات امری حیاتی است...
اما راهکار دیگری که در بسیاری از موارد برای من جواب داده این است که یک بار با اتوفوکوس تقطه مد نظرم را تنظیم می کنم، بعد تا مدتی که سوژه فراموشش شود ، با قفل کردن فوکوس تعقیبش می کنم. بهرحال بعد مدت زمان نسبتا کوتاهی هم از بازی کردن نقش سوژه عکاسی خشته می شود؛ هم اصولا یادش می رود و درگیر مراوده با حضار می شود(جا دارد بگوییم وقتی تعداد حضار فراتر از من و سوژه است، وضعیت بهتر پیش می رود؛ چرا که سوژه چاره ای ندارد جز معاشرت با نفر سوم و چهارم و...). البته در عمق فوکوس های کم، هر از چندگاه با توجه به حرکات بدنی سوژه سر جای خود، این روند گِراگیری با فوکوس اتوماتیک و قفل کردن متعاقبش باید تکرار شود.
پ.ن. و بسان تک تیراندازی اسنایپر بدست، (به شکار لحظات؛ البته نه به کشتن؛ که به زندگی: به ثبت حیات و حیات مندی کسی به آن چیزهایی که دیگران بدان [زنده] میشناسندش)، با نیت تعقیب شکار گریزپای بصری در ویزور دوربین بُراق به کمین می نشینم.