تو متنی از جین فریدمن این عبارت بکار رفته بود:"فمینیستهای لزبین". به نظر من ایجور مواقع پارادوکسی وجود داره: اولین چیزی که به ذهن می رسه اینه که مگه در جاهای دیگه از "فمینیستهای ناهمجنسخواه" استفاده میشه که اینجا نظر بر آوردن لزبین به عنوان پسوند میشه؟ چرا "فمینیست" خالی به معنی غیر لزبینهاست و در جاهای دیگه برای مشخص کردن باید روی امثال "لزبین" تاکید کرد؟ اما فرض کن اعتراض اولیه اعمال و همهجا از فمینیست خالی استفاده میشد. اونوقت مشکل نادیده گرفته شدن لزبینها مطرح می شه؛ چون یه مخاطب بطور روتین آدمهای دیگه رو ناهمجنسخواه در نظر میگیره و از امتناع از بکار بردن "لزبین" میشه اینطور برداشت کرد که به خاطر قبح قضیه تعمدی در این مساله هست؛ که باز هم اصلا جالب نیست. این خیلی شرمآوره زبان ما به شکلی باشه که هر رَویهای که در پیش بگیری، منتهی بشه به آزار تعداد زیادی از انسانها صرف اینکه متفاوت و در اقلیت اَن...
پ ن: فک می کنم کامنت گذاران گرامی متوجه منظور من نشدند. باید یه مقدار وسواسی باشی به علاوه سعی کنی خودتو جای یه لزبین که همیشه یا انکار می شه یا با انگشت نشون داده می شه(رفتاری که هیچوقت با ناهمجنس خواه ها می شه) تا حرف منو بگیری. مساله خیلی با لیبرال یا رادیکال یا مارکسیستی فرق داره که به عنوان یه ایدئولوژی نزد همه به رسمیت شناخته می شه حالا چه مخالف چه موافق. مساله سر سکسه: بخشی از تعریف انسانیت: که چه انکار چه انگشت نمایی انسانیتت رو به چالش می کشه. مساله من سر جین فریدمن نیست. اون راهی نداره جز اینکه برای ارتباط با مخاطب از ادبیاتی که قبلا شکل گرفته استفاده کنه و الا ما حرفشو می فهمیم. مساله من دقیقا همون ادبیاته یا فشاری که اکثریت قرنها است روی اقلیت وارد کردن تا اونجا که نمی شه بهشون حق نداد که زیادی حساس باشن. در مورد ربطی نداشتن فمینیسم و لزبین بودن، مگه من غیر این گفتم؟ به علاوه آیا هردو حرفی که به هم ربطی ندارن می شه پشت هم بیان؟ مثلا "فمینیسم ناهمجنس خواه"؛ اما این یکی خیلی خنده دار می شه. می دونی چرا؟ چون تو آدم روتین رو ناهمجنس خواه می دونی و لزومی به این پسوند نمی بینی؛ و دقیقا مشکل همجنس خواهه همین جاست.