صدای زن مطلقا نزدیکترین پدیده به معجزه در طبیعت به دریافت منه. در قیاس با اون آنارشی مولتی تُن صدای مرد، مثل یه ساز میمونه که حتی اگه ژوست نباشه، نهایتش یه ساز ناکوکه: و همین هم البته تاییدیه بر ساز بودنش. مثل بازه کوک کردن سازها که با وجود مواجهه با طیفی از اصوات که نمی شه نُت اطلاقشان کرد، به ذهن آدم تعبیری جزمواجهه با یک «ساز» تداعی نمی کند. عجیب اینکه صدای خشدار برخی از زنا که شاید شکلا تنه بزنه به صدای مردونه، با توجه به کانتکست متفاوتش میشه عامل شکل دیگری از جذابیت: هم تناقض با ظرافت زنانه صاحب صوت مثل الباقی تناقضات رجحان زیبایی شناسانه داره؛ هم این استثنا بودنش بر اصل قاعده شگفت انگیز، اشارتی است تداعی گر به خود قاعده و نتیجتا عامل خواستنی شدنش به نوبه خود.
خلاصه که با وجود همه ریاضت پیشگی جنسی، تنها چیزی که می تونه ذهن من رو قلقلک بده که برگردم به عرصه(در حد ریسه رفتن)، اینه که صدای زن رو بشنوم. البته بطور حاص در اون موقعیتهایی که همیشه نمی شه شنید. البته چیزی که مهلکش می کنه، مترتبات کازانوا-دن ژوانی براومده از این انگیزه خاص بازگشت به عرصه است: نکته دهشتناک اینجاست که صدای همه زنا در این زمینه این خاصیت انگیزشی رو داره و این یه پدیده عامه(نه مختص یه فرد خاص که مثلا دوسش داری): یعنی زشت و زیبا، خوب و بد(مطلوب و نامطلوب از هر منظری) حالیش نیست. از زنی که تاکسی کناردستت نشسته و از راننده نرخ رو می پرسه، میتونه تخیل جنسی-صوتیت رو تحریک کنه(ببینی تو رختخواب همین هنجره کلمات جنسی یا اصن همین کلمات(مثلا «چقدر...») رو با اینتونِیشن متفاوت در جملات دیگه چطور ادا می کنه)؛ تا استادت تو دانشگاه که داره توضیح می ده «اونجا» که رفتین چطوری با حضار در میدان تحقیق برخورد کنین. به زعم من حتی زشت ترین، بی ربط ترین و مزخرفترین زنان هم صرف ذات منحصربفرد صداشون و نحوه ادای کلماتشون، می تونن این قابلیت رو داشته باشن که آدم رو وسوسه کنن برای وارد عمل جنسی شدن.
پ.ن. اصن به عنوان یه ساز هم نه: یه بوق(یه فاطی کماندوی چادری گشت ارشادی رو تصور کن که دخترایی که می خاد بگیره رو «خانومم» صدا می کنه تا تو تعارف احترام متقابل، فرصت فکر کردن و عکسل العمل جنجالی مقتضی نشون دادن رو از شکارشون بگیرن)، اون لیبیدو-کودک کنجکاو درون من که آلیز به جونشه فشارش بده تا صداش دربیاد؛ صرف صداشم که شده: ببینی این بوقه هم صدا می ده(بلند؟ کوتاه؟ کشدار؟...)؛ یا صداش مثل صدای بقیه بوقاست. با اینکه از اولش معلومه صدای هیچ بوقی مثل بوقای دیگه نیست(ایضا هیچ سازی)، این از سبکسرانگی رویکرد ایجابی کودک در مواجهه با بوق(یا ساز یا هر ابزار منتسب به تولید صوت) نمی کاهه.
پ.ن.2 به عنوان یه نکته حاشیه ای فک کنم لهجه داشتن طرف رو به همین دلیل هیچوقت نمی پسندیدم؛ چرا که توجهم رو در زمینه صوت از اصل پدیده تغییر لحن تلفظی می برده سمت تفاوت لهجه. به عبارتی من خیلی نمی تونم تشخیص بدم این تفاوتها ناشی از لهجه است یا فضای جنسی-غیر جنسی. خلاصه به شکل نامربوطی ذهن من رو پرت می کنه. البته شاید یکی دو لهجه که باشون سرو کار داشتم و نتیجتا گوشم به اینتونِیشناشون آشناست(مثل ترکی و مازندرانی) تا حدی مستثنا باشن. اما فراتر از لهجه، تفاوت زبان طرف رو مطلقا خارج می کنه از دایره این نوع خطرناک از تفصیر منتهی به جذابیت؛ که البته با توجه به توضیحات فوق شایدم این قضیه حُسن باشه.
پ.ن.3 این پدیده رجحان مطلق صدای زنانه به مردانه شاید مستحکم ترین ادله به نفع دگرجنسخواه بودنم باشه. همه چیز یه مرد رو می تونم جذاب و سکسی(به شکلی متفاوت که ارزش آزمودن رو داره) تعبیر کنم، جز این یه فقره. حتی تصور ناله های جنسی یه مرد حال مزاجیم رو بهم می زنه. من موندم زنا واقعا چطور می تونن حین سکس در معرض این صدای نخراشیده نتراشیده باشن و بالکل تِرن آف نشن؟! خلاصه که با این اوصاف بعیده از من گی در بیاد.
پ.ن.4 طبعا خودم موقع سکس مطلقا سعی می کنم میوت باشم تا جایی که ازم بر میاد. ایضا جدا از دلایل اخلاقی، یکی از دلایلم برای احتراز مطلق از فیلم پورن هم احتمال بالای مواجهه با سرو صدای مشمئزکننده مردانه حین عمل جنسیه.