شیداییه
به تعبیر و برداشت من مهمترین عامل شناسای گرفتار آمدن در عشق، اینه که همه چیز به سمت اکستریم هایش میرود و چنان از دو طرف با قدرت میکشدت که بند بند وجودت حس پارگی و جر خوردن را در اعماق وجودت تجربه میکند. غریب تر اینکه همه اینها در عین حالی است که دوگانه های متناقض نمای اکستریم های دو سر طیف، در هایت طوری به شکا دو روی یک سکه هم پشت به پشت جفت میشوند که به مفهوم تناقض شک میکنی. نتیجه نوسان سرگیجه آور ذهنت درون این لوپ که دچار خلسه و شیدایی ات میکند. اینجا هم عدم تعادل مطلق ناشی از سرگیجه چرخش، طبق همان مکانیزم کلی برقرار، میچسبد به تعادل مطلق حصول وصال عالم لاهوت بواسطه سمایی عرفانی. ماحصلش اینکه جانت دیگر به هیچ صراط تعبیر میانه ای مستقیم نمیشود. یا هیچ چیزت صفر مطلق است یا همه چیزت یوتوپیای تنعم. کامیابی مطلق ات را تار مویی از ناکامی محض ات جدا میکند؛ این تلخ و شیرین ذائقه ات را سرگردان میکند؛ میدمد به آتش جنون عاشقانه ات که ذغال گذاخته ای است و شعله شیدایی از آن زبانه میکشد و در نهایت لهیب سودایش به سر داشتن، ملقمه خواستن و نخواستن را چنان به هم میچسباند که مستاصل میشوی. خواستن طرف و نخواستنش به این اعتبار که حضور بر نخیل اش برای دستان کوتاه تو منادی حرمان مضاعفی است که بر جان رنجورت آوار میشود..
ادامه دارد...